محمودی خوانساری یکی دیگر از سوختگان عالم هنر

نه که تنها دل ما از غم او خونین است

ساقی و جام و می و گل همه خونین جگرند

هنر,پرتو فروزان دل های مشتعل هنرمندانی است که به زندگی حیات می بخشند و به چهره ی دژم و خالی از احساسات زمانه بوسه می زنند,تا مگر او را بر سر مهر آورند و رنگ تبسمی بر لب های او بنشانند.

به نقل از بانوئی هنرشناس و نکته سنج,به این گفته ی "ماکسیم گورکی" می اندیشم که:"نظرات و شخصیت وجودی هر هنرمند,زیباتر و متعالی تر از هنری است که ارائه می دهد‍."

به راستی چنین است,زیرا جلوه ها و پدیده های هنری هر هنرمند,با هر معیار و سنجش,تنها بازتابی از آئینه ی پر جلای وجود اوست.فی المثل آفتاب جهانتاب,اگرچه حاوی حرارت و نور و زندگی است ولی واقعیت وجودی خورشید و گدازش درونمایه های پر التهاب آن,موضوع دیگری است که تمثیلی شاعرانه بر گفتار فوق و نقش هنر و هنرمند است.

انسان در پهن دشت و گستره ی جهان هستی,غریبی است بی سر وسامان,موجودی آواره و بی خبر از سرنوشت خود که نه تنها مرعوب حوادث زمینی و آسمانی,که درمانده ی غرائز کوبنده و ناخواسته ی خویش است.تنها نور امیدی که در این برهوت و کویر زندگی به چشم می آید پرتو فروزنده و گرمی بخش هنر است که این موجود حیرت زده و مغموم را به خویش مشغول می دارد تا رنج های توان فرسایش را به یاد بهشت گمشده ی خویش از یاد ببرد.

هنرمندان که تاجی از فقر و افتخار بر سر دارند,در زیر این گنبد فیروزه گون,چنان مجذوب الهامات بی کران خویشند و محو و مدهوش اندیشه های لاهوتی خود,که جز به پیام های آسمانی که از ماوراء جهان آفرینش می تراود,نمی اندیشند و هیچ یک از مظاهر و ظواهر فریبنده ی زندگی آنان را نمی فریبد.

یکی دیگر از سوختگان عالم هنر,محمودی نازنین بود که با آوای ملکوتی خویش,چهره ی خشن و تاریک زمانه ی ما را روشنی و طراوت می بخشید.آن نغمات و تحریر های لطیف و غوغا برانگیز,همراه با آن منظومه های پرشور و عارفانه که از دل سوخته و جان ملکوتی اش بر می خاست,همچون آذرخشی بود که بر دل مشتاقان و خرمن جان صاحبدلان عاشق می نشست.

صرف نظر از ذوق هنری و تسلط شگرفی که به ردیف های موسیقی و نحوه ی اجرای آن ها داشت,به پیری عارف و خلوت گزیده ای دست از جان و جهان شسته می مانست که جز در بر ارباب معرفت حضور نمی یافت و همواره با کرم درویشانه و بی نیازی های بزرگوارانه ی خویش,بر چهره ی ارباب بی مروت دنیا پوزخند می زد,و چه مایه درد آور است و حیرت برانگیز که این گرانمایگان و دسته گلهای برگزیده ی خدا,به طوفان پرخاشجوئی ها و نادانیهای بی پایه و اساس گروهی از همنوعان متعصب خویش به خاک تباهی در می غلطند و روی از ما فرو می پوشند.

گناه دیگران را به گردن گرفتن,و تا پای جان ایستادن,مقوله و بحث حیرت آور دیگری است که آن عزیز به آئین جوانمردان و فتیان عالم افزود و روی از همگان برتافت.آری هنگامی روی از ما فرو پوشید که نغمات مسحور کننده ی او از دل سوخته ای بر می آمد که آیت شیفتگی و کمال و مظهر نجابتی اثیری و آسمانی بود.هنوز دیری نپائید که دوست همراه و هم نوایش اسد اله ملک,نوازنده ی چیره دست ویولن که تمام ایام جوانی را با هم سپری کرده بودند بدو پیوست.

منبع : از پشت دیوار های خاطره

نویسنده : بیژن ترقی

انتشارات : بدرقه جاویدان

همایون

شعر از : سعدی

آواز : زنده یاد محمود محمودی خوانساری

نوازندگان :

جواد معروفی : پیانو

حبیب الله بدیعی : ویولن

منصور صارمی : سنتور

جهانگیر ملک : تنبک

دانلود

ز دستم بر نمی خیزد که یک دم بی تو بنشینم

 به جز رویت نمی خواهم که روی هیچ کس بینم

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم

که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم